جانانجانان، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 1 روز سن داره

بر آستان جانان

ستاره پر پر می کنی..ای نازنین گریه نکن

          وقتی تو گریه میکنی شک میکنم به بودنم پر میشم از خالی شدن گم میشه چیزی ازتنم اسیر بی وزنی میشم رها شده تو یک قفس کلافه میشم از خودم خسته میشم از همه کس   جان جانم،جانانم الان که دارم این پست را ارسال می کنم هفته اول هشت ماهگی تو برگ گلم هست و همین الان زیرپای من هستی..روی زانوهات بلند شدی تا کاغذ زیر صندلی را بگیری.... اینقدر شیطون شدی که نگو...عزیز بودی و هستی عزیزتر هم شدی...همش باید بگردم وپیدات کنم از لابه لای مبل ها بکشمت بیرون..چندتا عکس هم بابایی از این شیطونیهات گرفته که بعدا می ذارم واست هی حرف می زنی...اون ...
15 آذر 1390

جانان و دوستان1

    تو آن ستاره ی درخشان در سینه ی عاشق منی ، میدانی تو آن زورق غریب اندیشه ی ذهن عاشق منی،  میدانی می گریزم از افسون دبده ی پر مهرت، ای جانان من می شتابم به سوی ان قلب خفته ومهربانت، ای جانان من... غزاله من،رعنا من،جانان من عزیزم این عکس وقتی هفته دوم 6 ماهگی بودی گرفتیم..منزل دایی مامانی....اون یکی دخمل خانمی هم که تو عکس هست..مریم خانم هستند..دختر دایی مامانی.. این گل خانوم هم اول دی 1386 به دنیا اومده..و یک شیرین زبونی هست که نگو ...
3 آذر 1390
1